* سلام بر مهدی فاطمه*

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

خاطره

01 خرداد 1396 توسط ثریا

فرق بسیجے و ارتشے ?

یڪ روز ڪہ فرماندهان ارتش
براے طراحے یڪ عملیات همہ جمع شدہ
بودند، حاج همت هم از راہ رسید.

امیر عقیلے حاجے را بغل ڪرد و
ڪنارش نشست و گفت:
حاجے یڪ سوال دارم.
یڪ دلخورے خیلے زیاد!
من از شما دلخورم!

حاج همت گفت:
بفرمائید.
چہ دلخورے؟

امیر عقیلے گفت:
حاجے شما هر وقت از ڪنار پاسگاہ هاے
ارتش رد مے شوے، یڪ دست تڪان مے
دهے و با سرعت رد مے شوے!

اما حاجے جان،
من بہ قربانت بروم،
شما از ڪنار بسیجے هاے خودتان
ڪہ رد مے شوے،
هنوز یڪ ڪیلومتر ماندہ چراغ مے دے،
بوق مے زنے،
آرام آرام سرعت ماشین ات را ڪم مے ڪنے،
بیست متر ماندہ بہ دژبانے بسیجے ها،
با لبخند از ماشین پیادہ مے شوے،
دوبارہ باز دستے تڪان میدهے،
سوار مے شوے و میروے!
رد میشے اصلا ما رو
تحویل نمے گیرے حاجے!

حاج همت خندید و گفت:
اصل ماجرا این است ڪہ از ڪنار
پاسگاہ هاے شما
ڪہ رد مے شوم،
این دژبان هاے شما هر ڪدام چند ماہ
آموزش تخصصے مے بینند ڪہ
اگر یڪ ماشین میخواست از
دژبانے ارتشے ها رد بشود و مشڪوڪ بشوند،
از دور بهش علامت میدهند،
آروم آروم دست تڪان میدهند،
اگہ طرف سرعتش زیاد بشہ
اول علامت خطر میدهند،
بعد ایست میدهند،
بعد تیر هوایے میزنند،
آخر ڪار اگر خواست بدون توجہ دژبانے رد بشود، بہ لاستیڪ ماشین تیر میزنند!

ولے این بسیجے هایے ڪہ تو میگے!
اگر مشڪوڪ بشوند،
اول رگبار مے بندند!
بعد تازہ یادشان میاد ڪہ باید ایست بدهند!
یڪ خشابو خالے مے ڪنند،
باباے صاحب بچہ را در مے آورند،
بعد چند تا تیر هوائے شلیڪ مے ڪنند و
آخر ڪہ فاتحہ طرف خواندہ شد،
داد مے زنند ایست!

این را ڪہ حاجے گفت، بمب خندہ بود
ڪہ توے قرارگاہ منفجر شد.
حالا نخند ڪے بخند!

#محمد_ابراهیم_همت
#معلم
#فرمانده
#شهید
#شهدا

 نظر دهید »

بیماری قلب /کینه

01 خرداد 1396 توسط ثریا
بیماری قلب /کینه

#جملات_ناب_استاد

یادت باشه؛

از میون بیماریهای قلب

کینه،کشنده ترین وبدخیم ترین، بیماری محسوب میشه.

❌اگه اهل مغفرت وگذشت ازخطاهای دیگران نیستی
انتظارجذب مغفرتِ خدا رو نداشته باش؟!!!!!!!!!!

 نظر دهید »

کینه

01 خرداد 1396 توسط ثریا
کینه

#جملات_ناب_استاد

?اگه نمیتونی ازعبادت لذت ببری!

?اگه دائماً فکر گذشته،آزارت میده!

?اگه باخاطره خطاهای دیگران،حال دلت بد میشه؛

❌برای اینه که کینه قلبتو مریض کرده.

یه فکــری بکن

 نظر دهید »

خاطره از جانباز دوران حیدریان

01 خرداد 1396 توسط ثریا
خاطره از جانباز دوران حیدریان

‍ ?((انتقام آن دختر پرستار را میگیرم))?

_ در همان روزها (آستانه عمليات بيت المقدس) و در منطقه مشغول صرف ناهار بوديم که ناگهان يکي از((بچه هاي تکاور نيروي دريايي ارتش)) با حالتي پريشان و آشفته وارد شد، خيیییلي بغض کرده بود و در نهايت نتوانست مانع گريه کردن خود شود.

وقتي دليل اين حالت را از وي جويا شديم، اين تکاور که به سختي حرف مي زد، گفت:
_(( همين الان از خرمشهر مي آيم، ساعاتي قبل صحنه هايي ديدم که بسيار تکان دهنده و وحشتناک بود و برايم به کابوسي تبديل شده است. ))

تکاور گفت:
_((در خرمشهر وقتي بعثي ها حمله کردند، من خود را درون يک تانکر خالي از آب پنهان نمودم، تانکر هم به حدي گلوله خورده بود که سوراخ سوراخ شده بود….

وقتي از يکي از اين سوراخها بيرون را نگاه مي کردم، ديدم بعثي ها يک دختر پرستار را به اسارت در آورده اند. آنها بعد از آزار و اذيت بسيار به اين دختر معصوم، در نهايت تير خلاصي به سر او زدند و دخترک پرپر شد.))

_در همين لحظه سرلشکر شهيد ” عباس دوران ” بسيااااااااار متاثر و ناراااااااحت شده بود، از جاي برخاست و گفت:

_(( زود باشيد بچه ها، الان موقعش است که يک ضربه حسابي به اين نامردها بزنيم و حق آن دختر معصوم را بگيريم. ))

وقتي با “عباس” به پرواز درآمديم ، نزديکي هاي جزيره “مينو ” چادرهاي بعثي ها را مشاهده کرديم و ديديم که افسرانشان روي صندلي نشسته بودند و ساير افراد آنها به صورت چهار رديفي ايستاده بودند و آشپزها مشغول دادن غذا به آنها بودند.

در اين هنگام به اتفاق شهيد دوران، آنها را به رگبار مسلسل بستيم و درست مانند يک سفره 100 متري که از فراز آسمان مشهود است، ديديم که همه آنها قلع و قمع و بر زمين پهن شدند….
در اين هنگام ديدم که دماغ هواپيماي شهيد دوران چپ و راست مي شود، احساس کردم که هواپيماي وي آسيب ديده اما موضوع اين نبود بلکه اين هم رزم من چنان خشمگين و برآشفته شده بود که چپ و راست مي رفت و بعثي ها را درو مي کرد.

در اين هنگام شهيد ” دوران ” فرياد مي زد :
((انتقام آن دختر پرستار را مي گيرم…))

*********************************
?((با نهایت تشکر و آرزوی بهترین ها برای امیر سرتیپ خلبان کیومرث حیدریان)) ?
*********************************
?((هرکس متن رو خوند تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج)و شادی روح پرفتوح سرلشگر خلبان شهید عباس دوران?فاتحه و صلوات?بفرستد))?
*********************************

 نظر دهید »

زندگینامه شهیدان جعفری

01 خرداد 1396 توسط ثریا
زندگینامه شهیدان جعفری

‍ ‍ ‍ ‍ ✅زندگینامه شهیدان جعفری(سه برادرشهید،محمد،حجت الله،نجاتعلی)

?شهیدان والامقام محمد، نجاتعلی و حجت الله جعفری در عملیات های کردستان، کربلای ۵ و مرصاد به شهادت رسیدند و مادر این شهیدان همچون حضرت زینب (س) شهادت عزیزانش را زیبا می دید و در برابر مصائب دنیا سر تسلیم خم نکرد.

?شهیدان والامقام محمد، نجاتعلی و حجت الله جعفری در روستای شهید ملکی (دلو) از توابع دهستان حسن آباد شهرستان اسلام آبادغرب در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشودند.

?در ایام نوجوانی پدر خود را از دست دادند و مسئولیت اداره زندگی به برادر بزرگتر شهید محمد جعفری واگذار شد که از راه کشاورزی و کارگری متکفل امور خانواده شد.

?در همان ایام عشق به امام (ره) و انقلاب در وجود شهید جعفری شعله می کشید و با وجود سختی های تهیه معیشت زندگی، در سال ۶۱ به عضویت بسیج درآمد و به نبرد با نیروهای ضدانقلاب شتافت و بالاخره در حوالی شهرستان کامیاران در درگیری با ضدانقلاب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

?پس از شهادت وی، دو برادر دیگر با عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سلاح مجاهدت برادر شهید خود را از زمین برداشته و به جبهه های حق علیه باطل شتافتند.

?این بار گویا نوبت عروج برادر دیگر به نام نجاتعلی رسیده بود؛ پس از خداحافظی از خانواده و دست بوسی مادر داغ دیده، به جبهه های شلمچه اعزام شد و در عملیات کربلای ۵ به همراه دائیش شهیدعلیمرادبساطی همزمان باهم شهد شیرین وصال را نوشیده و در سال ۶۵ به برادر شهید خود پیوست.

?گویا قرار بود همچنان شمشیر جهاد و مقاومت بر دستان این برادران خودنمایی کند. عملیات غرورآفرین مرصاد شروع شد؛ داغ دو جوان پیکر زجردیده مادر را خمیده کرده ولی زینب وار شهادت عزیزانش را زیبا می دید و در برابر مصائب دنیا سر تسلیم خم نکرد.

?حجت الله نیز اشک و دعای مادر را بدرقه راه خود کرده در تنگه مرصاد درحین انجام ماموریت شهدشیرین شهادت نوشیده و با استقبال دو برادرشهیدودایی شهید خود راهی رضوان الهی شد.

?خانواده این شهیدان والامقام در سال های پس از دفاع مقدس بدون هیچ چشم داشت و توقعی در اوج گمنامی زیستند و همواره در راه دفاع از آرمان های نظام و تبعیت از فرامین مقام معظم رهبری پیش گام بوده و با تقدیم سه شهید گران قدر دین خود را به اسلام و انقلاب ادا کردند…

شادی روحشان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 49
  • 50
  • 51
  • ...
  • 52
  • ...
  • 53
  • 54
  • 55
  • ...
  • 56
  • ...
  • 57
  • 58
  • 59
  • ...
  • 73
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

* سلام بر مهدی فاطمه*

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آداب اسلامی
  • احادیث
  • احادیث تصویری
  • اخلاق
  • امام خمینی در کلام شهدا
  • بدون موضوع
  • برای کوچولوهای نازنین
  • برگی از نهج البلاغه
  • تفاوت اخلاق و عرفان
  • ثواب روزه داری در هوای گرم
  • ثواب قرائت سوره های قرآن
  • جملات تصویری ناب
  • جملات زیبا
  • حضرت فاطمه زهرا س/ زندگینامه، شعر...
  • حضرت فاطمه زهرا/شعر
  • خاطرات طنز شهدا
  • خاطراتی زیبا و کوتاه از شهدا
  • خاطره
  • داستانک های زیبا
  • دلنوشته
  • رهبر عزیزمان
  • زندگینامه شهدا
  • زیر باران خدا
  • زیر چتر خدا
  • سیر و سلوک
  • شعر
  • شناخت امام زمان عج
  • شهدای زن /زندگینامه، وصیتنامه
  • شهید رضا دهقانیان
  • عاشقانه هایم برای خدا
  • عرفان
  • ماه رمضان /اعمال، فضیلت....
  • مناسبت های روز
  • هشدار برای جوانان
  • وصیتنامه شهدا
  • پیامک های مناسبتی
  • کلام شهدا
  • کورش کبیر افتخار هر ایرانی
  • گام های عاشقی با شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آهنگ

خوش آمدید




  • تبلیغات اینترنتی
  • ساعت



    زیبا

    تصاویر زیباسازی نایت اسکین
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس