اخلاق
1- فلاسفه گفته اند از كيفيات نفساني، آنچه سريع الزوال و زودگذر باشد آن را حال و آنچه ثابت و مستمر بوده، به طوري كه به عنوان طبيعت ثانويه او به حساب آيد، آن را ملكه گويند. پس ملكه، كيفيتي از كيفيات نفساني است راسخ در نفس است.
2-انسان در كارهايي كه با اراده و اختيار خود انجام مي دهد، غالبا محتاج به تدبر و تفكر است، يعني هر كاري كه بخواهد انجام دهد ابتدا خود آن كار را سپس منافع و ضرر و خير و شري كه بر آن مترتب است، تصور مي كند.
پس از تصديق به منافع و اين كه انجام آن كار براي او مفيد است نسبت به آن ميل و شوق پيدا مي كند و پس از گذراندن اين مراحل تصميم بر انجام آن مي گيرد يا در صورت تصديق به ضرر و اين كه آن كار براي او ضرر و شر است ، از انجام آن خودداري مي كند.
ولي در بعضي كارها، انسان بر اثر ممارست و تمرين و پي درپي انجام دادن، نياز به تامل و تفكر ندارد، بلكه خودكار عمل مي كند، همانند شخص بخشنده در بخشش و كمك به مستمندان، يا فرد شجاع در رفتن، به ميدان نبرد و حمله به دشمن.
اين گونه افراد بر اثر تكرار، به صورت ملكه در نفس شان در آمده است و به عنوان طبيعت ثانويه آنان جلوه مي كند به طوري كه در انجام آن نيازي به محاسبه و تفكر ندارند و بدون مقدمه وارد عمل مي شوند. اصطلاحا چنين ملكه و هيات راسخه در نفس را خلق مي گويند.
با توجه به 2 نكته تعريف اخلاق در اصطلاح اهل فن روشن مي شود كه اخلاق عبارت است از «ملكات نفساني كه به سبب آن، كارها به آساني بدون نياز به تفكر از نفس صادر شود».
علم اخلاق، فني است كه درباره ملكات انساني بحث مي كند و انسان را از آثار رذائل و عادات زشت شيطاني آگاه كرده و براي رسيدن به هدف عالي كه داشتن ملكه فضائل اخلاقي است، رهنمون مي كند.
خواجه نصيرالدين طوسي اخلاق را اين چنين تعريف مي كند:«خلق، ملكه اي بود كه نفس را مقتضي سهولت صدور فعلي بود از او بي احتياج تفكري و رويتي».
«اخلاق نظري و عملي»
علم اخلاق و به دو بخش هنجاري و بنياني تقسيم مي گردد و هركدام از آن دو آثار و ويژگيهائي دارد كه آن ديگري فاقد آن است.
بخش اول: اين كه انسانها از نظر اخلاقي چه تكاليفي دارند و چه وظائفي خواه مادي يا معنوي، اجتماعي يا فردي و خا نوادگي و غير آن در رابطه با ساير انسانها عهده دار است و بايد انجام دهند و چه چيزهائي را نبايد انجام دهند؟
بخش دوم: اين كه اين تكاليف و وظائف را براي چه مقصودي بايد انجام دهد يا ندهد؟ و هدف و غايت اين وظائف و تكاليف چيست؟
بخش اول در اصطلاح علماء علم اخلاق، اخلاق عملي و بخش دوم را اخلاق نظري و يا فلسفه اخلاق مي نامند.
پس فلسفه اخلاق عين علم اخلاق نيست گرچه با آن در رابطه نزديكي قرار دارد زيرا علم اخلاق عام بوده، شامل هر دو بخش مي گردد پس نسبت بين آن دو نسبت ميان عام و خاص است و فلسفه اخلاق يك بخشي از آن محسوب مي گردد.
و به عبارت دقيق تر مي توان گفت نسبت فلسفه اخلاق (يعني اخلاق نظري) و اخلاق عملي نسبت ميان مبادي و غايت محسوب مي گردد از اينرو لازم است قبل از هر چيز از اخلاق نظري بحث نمود زيرا بايد ابتداء غايت را شناخت سپس راه هاي وصول به آن را مورد بررسي قرار داد.( عميد زنجاني به نقل از سايت حوزه نت)