عرفان
«عرفان»
عرفان در لغت به معنى «شناخت» است و اصطلاحاً به «شناخت خدا» در صورتى كه عاشقانه باشد، گفته مىشود. عارف محبوس شناختهاى استدلالى خشك درباره خدا و صفات او نيست، بلكه خدا را روح حاكم بر سراسر وجود و همه هستى مىبيند. عارف در صدد است همچون قطب عارفان و امير مؤمنان كه فرمود: «ما رأيت شيئاً الاّ رأيت الله قبله و بعده و معه؛ نمي بيند هيچ شي را مگر مي بيند خدا را قبل از او و بعد از او و با او»
به دريا بنگرم دريا ته وينم [تو بينم]— به صحرا بنگرم صحرا ته وينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت— نشان از قامت رعنا ته ونيم
عرفان دو نوع است؛ نظرى و عملى.
«عرفان نظرى»
مجموعه معارفى درباره شناخت خدا و نقش او در هستى و ارتباط انسان با خدا و شناخت ابعاد الهى انسان و منازل و مقامات سلوك و سفر انسان الى الله و امثال آن است. عارفان بزرگ در طول تاريخ صدها كتاب عرفانى تأليف كرده و به يادگار گذاشتهاند. از جمله ي كتاب هاي كه در اين رشته به تحرير در آمده است عبارتند از: 1 - فصوص الحكم، محى الدين عربى، با شرح قيصرى؛ 2 - تمهيد القواعد، صائن الدين ابن تركه؛ 3 - مصباح الانس، ابن فنارى.
«عرفان عملى»
رياضت هاي شرعي كه يك سالك انجام مي دهد، و توجه تمام به خدا پيدا مي كند و طي طريق مي نمايد تا فقط خدا را بنگرد را عرفان عملي گويند كه ره آورد آن يافتن و ديدن معارف الهي است«وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ و اين چنين، ملكوت آسمانها و زمين (و حكومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهيم نشان داديم (تا به آن استدلال كند،) و اهل يقين گردد»(انعام/75) اينجا «رؤيت» است، نه «روايت».( براي مطالعه ي بيشتر؛ر:ك/ عرفان نظرى/ دكتر يحيى يثربى). در ضمن عارف سير و سلوك نموده مشاهدات خود را بيان مي كند، از اين جا است كه عرفان نظري به رشته ي تقرير در مي آيد.