الگو قرار دادن حضرت برای بانوان
مركز پاسخگویی: مؤسسه پیوند با امام
موضوع اصلی: خانواده و زندگی
موضوع فرعی: الگو قرار دادن حضرت زهرا (س)برای بانوان جامعه
سؤال: به نظر شما از آنجایی كه از زندگی و اقوال حضرت زهرا( مقدار ناچیزی به مارسیده آیا این صحیح است كه ما به بانوان جامعه توصیه كنیم كه آن حضرت را الگوی خویش قرار دهند؟
پاسخ:گزینش الگو و مدل زندگی، اختیاری و انتخابی است نه تحمیلی و قراردادی و مطرح كردنی. بنابراین دیدگانی باز و اندیشه و تأملی فراگیر، می توان به الگوهایی نظیر زهرای مرضیه( دست یافت و به مقدار ظرفیت و لیاقت از آن بهره جست. لازم به یادآوری است در الگو گیری توجه به خطوط كلی زندگی، سرمشق و الگو و بهره بری از آن ضرورتی اجتناب ناپذیر است. در زندگی زهرای مرضیه( نظیر نقش مادر، مشاور و پرستار امین را برای پدر داشتن (ام ابیها) و بهترین نقش را در زندگی زناشوئی و شوهر داری ارائه نمودند. و موفق ترین مادر در تربیت انسانهایی نظیر امام حسن و امام حسین ( و زینب كبری( كه در پیشانی تاریخ برای بشریت می درخشد، بدون و عالیترین الگوی حضور به موقع در صحنه های سیاسی و حمایت قهرمانه از امام و پیشوای حق ارائه دادن، و…از خطوطی است كه می توان از آن یادی نمود. حضرت آیت ا…العظمی خامنه ای در این باره فرموده اند : ببینید مثلاً حضرت زهرا( در سنین شش سالگی، هفت سالگی بودند، اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت روایات مختلف است كه قضیه شعب ابی طالب پیش آمد. شعب ابی طالب، دوران بسیار سختی در تاریخ صدور اسلام است؛ یعنی دعوت پیامبر( شروع شده بود، دعوت را علنی كرده بودند، به تدریج مردم مكه ـ بخصوص جوانان، بردها ـ به حضرت گرویدند؛ بزرگان طاغوتـ مثل ابولهب و ابوجهل و دیگران ـ دیدند كه هیچ چاره ای ندارند، جز اینكه پیامبر( و همة مجموعه دور و برش را از مكه اخراج كنند؛ همین كار را هم كردند. تعداد زیادی از آنها را كه در دهها خانوار می شدند و شامل پیامبر و خویشاوندان پیامبر و خود ابیطالب ـ با این كه ابیطالب هم جزء بزرگان بود ـ و بچه و بزرگ و كوچك می شدند، همه را از مكه بیرون كردند. اینها از مكه بیرون رفتند؛ اما كجا بروند؟ تصادفاً جناب ابیطالب ، در گوشه ای از نزدیكی مكهـ فرضاً چند كیلومتری مكه ـ در شكاف كوهی ملكی داشت؛ اسمش شعب ابیطالب بود. شعب، یعنی همان شكاف كوه، یك دره ی كوچك.
ما مشهدی ها به این طور چیزی بازه می گوییم. اتفاقاً این از آن لغتهای صحیح دقیق فارسی سره هم هست، كه به لهجه محلی، روستاییها به آن بزه می گویند؛ اما همان اصلش بازه است. جناب ابیطالب یك بازه یا یك شعبی داشت؛ گفتند به آنجا برویم. حالا شما فكرش را بكنید در مكه روزها گرم، شبه بی نهایت سرد بود؛ یعنی وضعیتی غیر قابل تحمل. اینها سه سال در این بیابانها زندگی كردند. چه قدر گرسنگی كشیدند، چه قدر سختی كشیدند، چه قدرمحنت بردند خدا می داند. یكی از دوره های سخت پیامبر( آنجا بود. پیامبر اكرم( در این دوران مسوولیتش فقط مسوولیت رهبری به معنای ادارة یك جمعیت نبود؛ باید می توانست از كار خودش پیش اینهایی كه دچار محنت شدهاند دفاع كند.
می دانید وقتی كه اوضاع خوب است، كسانی كه دور محور یك رهبری جمع شده اند همه از اوضاع راضی اند؛ میگویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتی سختی پیدا می شود همه دچار تردید می شوند، می گویند ایشان ما را آورند؛ ما كه نمی خواستیم به این وضع دچار بشویم!
البته ایمانهای قوی می ایستند؛اما بالاخره همه ی سختی ها به دوش پیامبر( فشار می آورد.
در همین اثنا وقتی كه نهایت شدت روحی برای پیامبر( بود، جناب ابیطالب كه پشتیبان پیامبر و امید او بود و خدیجه كبری كه او هم بزرگترین كمك روحی برای پیامبر بود، در ظرف یك هفته از دنیا رفتند؛حادثه خیلی عجیبی است یعنی پیامبر تنهای تنها شد.
من نمی دانم شما هیچ وقت رئیس یك مجموعه كاری بوده اید تا بدانید معنای مسوولیت یك مجموعه چیست؟ در چنین شرایطی انسان واقعاً بیچاره می شود. در این شرایط نقش فاطمه زهرا را ببینید.
آدم ترایخ را كه نگاه میكند این گونه موارد را در گوشه كنارها هم باید پیدا بكند؛ متأسفانه هیچ فصلی برای این طور چیزها باز نكرده اند.
فاطمه زهرا( مثل یك مادر، مثل یك مشاور، مثل یك پرستار برای پیامبر بوده است. آنجا بوده كه گفتند فاطمه ام ابیها مادر پدرش است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنی وقتی كه یك دختر 6 ساله، 7ساله این طوری بوده است. البته در محیطهای عربی و در محیطهای گرم، دختران زود رشد روحی و جسمی می كنند، مثلاً به اندازه رشد یك دختر ده، دوازده ساله حالای ما. این احساس مسوولیت است.
آیا نمی تواند برای یك جوان الگو باشد، كه نسبت به مسائل پیرامونی خودش زود احساس مسوولیت كند، زود احساس نشاط كند؟ آن سرمایه عظیم نشاطی كه در وجود او هست، اینها را خرج كند، برای اینكه غبار كدورت و غم را از چهرة پدری كه حالا حدود مثلاً 50 سال از سنش می گذشته و تقریباً پیرمردی شده است پاككند. آیا این نمیتواند برای یك جان الگو باشد؟ این خیلی مهم است.
نمونه بعد، مسأله همسرداری و شوهرداری است. یك وقت انسان فكر می كند كه شوهرداری، یعنی انسان در خانه و آشپزخانه غذا را مرتب كند و اتاق را تر و تمیز كند و پتو را پهن كند و مثل قدیمیها تشكچه را بگذارد كه آقا زا اداره یا از دكان بیاید. شوهرداری كه فقط این نیست. شماببینید كه شوهرداری فاطمة زهرا( چگونه بود. در طول ده سالی كه پیامبر در مدینه بودند، حدود نه سالش حضرت زهرا( و حضرت امیرالمؤمنین ( با همدیگر زن و شوهر بودند در این نه سال جنگهای كوچك و بزرگی ذكر كرده اند. حدود 60 جنگ اتفاق افتاده. در اغلب آنها امیرالمؤمنین بوده است. حالا شما ببینید او خانمی است كه در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است، و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ می ماند. ـ این قدر جبهه وابسته اوست ـ از نظر زندگی هم وضع روبه راهی ندارند؛ همان چیزهایی كه شنیدهایم: و یطعمون الطعام علی حبه مسكینا و یتیماً و اسیراً انما نطعمكم لوجه الله
یعین حقیقتاً زندگی فقیرانه محض داشتند؛ در حالی كه دختر رهبری هم هست، دختر پیامبر هم هست، یك نوع احساس مسوولیت هم می كند.
ببینید انسان چقدر روحیة قوی می خواهد داشته باشد تا بتواند این شوهر را تجهیز كند، دل را از وسوسه اهل و عیال و گرفتاری های زندگی خالی كند، به او دلگرمی بدهد، بچه ها را به آن خوبی كه او تربیت كرده، تربیت كند. حال شما بگویید امام حسن و امام حسین( امام بودند و طینت امامت داشتند، زینب كه امام نبود. فاطمة زهرا او را در همین مدت نه سال تربیت كرده بود. بعد از پیامبر هم كه ایشان مدت زیادی زنده نماندند.
این طور خانه داری، این طور شوهر داری و این طور كدبانویی كردند و این طور محور زندگی فامیل ماندگار درتاریخ قرار گرفتند. آیا اینها نمی تواند برای یك دختر جوان، یك خانم خانه دار یا مشرف به خانه داری الگوباشد؟ اینها خیلی مهم است.
حالا بعد از قضیه پیامبر(، آمدن به مسجد، و آن خطبة عجیب را خواندن خیلی شگفت انگیز است. اصلاً ما كه اهل سخنرانی و حرف زندن ارتجالی هستیم، می فهمیم كه چه قدر این سخنان عظیم است. یك دختر 18 ساله، 20ساله و حداكثر 24 ساله، كه البته سن دقیق آن حضرت مسلم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلم نیست و در آن اختلاف است، آن هم با مصیبت ها و سختی ها به مسجد می آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانی می كند؛ كه آن سخنرانی كلمه به كلمه اش در تاریخ می ماند.
عربها به خوش حافظه گری معروف بودند. یك نفر می آمد یك قصیدة 80 بیتی را می خواند، بعد از این كه جلسه تمام می شد، ده نفر می گرفتند آن را می نوشتند. این قصایدی كه مانده غالباً این طوری مانده است. اشعار در نوادی ـ یعنی آن مراكز اجتماعی ـ خوانده می شد و ضبط می گردید. این خطبه ها و این حدیث ها غالباً این گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ كردند. و این خطبه ها تا امروز مانده است. كلمات مفت در تاریخ نمی ماند؛ هر حرفی نمی ماند. این قدر حرفها زده شده، این قدر سخنرانی شده، این قدر مطلب گفته شده، این قدر شعر گفته شده، اما نمانده است و كسی به آنها اعتنا نمی كند.
آن چیزی كه تاریخ در دل خودش نگه می دارد و بعد از هزار و چهارصد سال هر انسان كه نگاه می كند،احساس خضوع می كند، این عظمت را نشان می دهد. به نظر من این برای یك دختر جوان الگوست.