اهانت به حضرت
مركز پاسخگویی: مؤسسه پیوند با امام
موضوع اصلی: مصیبت ها
موضوع فرعی: افرادی كه به حضرت زهرا(س) اهانت كرده اند
سؤال:چه كسی پهلوی حضرت زهرا(س) را شكست؟ وچه كسی به بازوی آن حضرت شمشیر زد؟
پاسخ:دركتاب های حدیثی وتاریخی برادران اهل سنت وشیعیان، مطالب فراوانی یافت می شود. ازجمله ذهبی روایت می كند كه عمر لگد زد تا این كه محسن را سقط كرد.1 سایر مورخان ومحدثان شیعه وسنی نیز جریان برخورد عمر با حضرت زهراس را نقل كرده اند كه از جملهاند :
منابع شیعه:
امالی، شیخ صدوق، انتشارات اعلمی، چاپ پیوست، ص99ـ طبرسی، الاحتجاج، تصحیح شیخ ابراهیم بهادری وشیخ محمد هادی ، انتشارات اسوه،جلد1،ص109وجلد2،ص40 ـ كامل الزیارات، ابن قولویه،ص332ـ بحارالانوار،ج27و29و30
منابع اهل سنت :
شهرستانی،الملل النحل، تحقیق محمد سید گیلانی، ج1،ص57ـ ابنشهر آشوب، مناقب آل ابی طالب،جلد3،ص358ـ الامامه والخلافه، مقاتل بن عطبه،ص160ـ انساب الاشراف بلاذری،جلد1ـ العقد الفرید ابن عبدربه،جلد ص259و الوافی بالوفیات،جلد6،ص17
آتش زدن درب خانه حضرت فاطمه س وسیلی زدن به آن حضرت درمنابع تاریخی و روایی شیعه واهل سنت آمده است وذكر شده است كه : پس از آن كه كار بیعت گرفتن ازمردم تمام شد وحضرت علیع وعده ای دیگر از اصحاب پیامبرص بعیت نكردند، به خانه آن حضرت حمله كردند. دررا سوزاندند وحضرت علیع را به زور بیرون آوردند، حضرت فاطمهس را تحت فشار قرار دادند وكار به جایی رسید كه محسن او سقط شد. حضرت علیع را به مسجد بردند ولی بیعت نكرد وآنان گفتند :اگر بیعت نكنی تو را به قتل می رسانیم.
بلاذری از علمای اهل سنت می نویسد : ابوبكر كسی را دنبال حضرت علیع فرستاد تا بیاید وبیعتكند ولیحضرت علیع نیامد، پس ازآن عمربن خطاب درحالیكه آتش به همراه داشت، به سوی خانه امام علیع رفت،حضرتفاطمهس عمر را درخانه ملاقات كرد وگفت : ای پسر خطاب! آیا می خواهی خانه ما را آتش بزنی؟!
عمربن خطاب گفت : بله2
ابن عبدریه می نویسد : آنان كه از بیعت سرباز زدند عبارتند از : علی، عباس، زبیر،ولید بن عباده، درخانه فاطمه نشستند. ابوبكر عمر را فرستاد تا آنها را ازخانه فاطمه بیرون بیاورد، ابوبكر به عمر گفت : اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه فاطمهسآمد تا خانه را برسرآنان آتش بزند، حضرت فاطمه س او را دید وگفت : ای پسر خطاب آیا آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟ عمر گفت : بله، مگر این كه بیعت كنید.3
ابن قتیبه انیوری می نویسد : ابوبكر عمر را به سوی كسانی كه بیعت نكردند ودرخانه حضرت علیع تحصن كردند، فرستاد . عمر به خانه حضرت علیع آمد وصدا زد ولی كسی بیرون نیامد. عمر هیزم خواست وگفت : قسم به آنكه جان عمر دردست اوست، یا باید بیرون بیایید وبیعت كنید ویا خانه را برسرآنان كه درآن هستند آتش می زنم، به او گفتند : حضرت فاطمهس درآن است، گفت : ولو فاطمه درآن باشد، همه بیرون آمدند ولی علی بیرون نیامد. عمر نزد ابوبكر رفت وگفت : آیا نمی خواهی از علی كه از بیعت سرباز زده بیعت بگیری؟! ابوبكر به قنفذ گفت : برو علی را بیاور.قنفذ آمد وحضرت علیع به او گفت : چه كار داری؟ گفت : خلیفه رسول خدا تو را می خواهد. ایشان فرمودند: زود بر پیامبرص دروغ بستید. قنفذ پیام حضرت علیع را به ابوبكر رسانید. ابوبكر گریه طولانی كرد،عمر گفت : علی را رها نكن. ابوبكر به قنفذ گفت : دوباره نزد علی برو وبگو : با خلیفه رسول خدا بیعت كن، حضرت علیعگفت : سبحان الله آنچه را كه ازآن او نیست برای خودش ادعا كرده است. قنفذ پیام را به ابوبكر رساند. ابوبكر باز همگریه كرد. پس ازآن عمر برخاست وگروهی با او همراه شدند و به درخانه حضرت فاطمهس آمدند. درزدند وقتی حضرت فاطمهس صدای آنها را شنید، با صدای بلند فریاد كرد :یا ابتاه(یا رسول الله)، پس از تو، از پسر خطاب وپسر ابی قحانه چه ها كه نكشیدیم. وقتی كه گروه مهاجم گریه فاطمهس را شنیدند، درحالی كه گریه می كردند برگشتند ودلشان برای حضرت فاطمهس سوخت ولی عمر وعده ای ماندند. علی را بیرون آوردند وگفتند : بیعت كن، فرمود : اگر بیعت نكنم چه می كنید؟ گفتند به خدا سوگند گردنت را می زنیم.4
(1) میزان الاعمال، جلد1،ص139
(2) انساب الاشراف، تحقیق محمود الفردوس العظم، دارالیقظه العربیه، جلد2،ص12
(3) العقدالفرید، چاپ دوم مصر، تحقیق عمر سعید العربان،1953و1372،جلد5،ص12
الامانه والسیاسه،تحقیق استاد علی شیری، منشورات رضی،جلد1،ص30