تفاوت اخلاق و عرفان
«تفاوت اخلاق و عرفان»
هم چنين در باره تفاوت اخلاق و عرفان عملي بيان شده است:
شهيد مطهري پيرامون تفاوت عرفان عملي و اخلاق مي گويد: بخش عملي عرفان از اين نظر مانند علم اخلاق است كه درباره «چه بايد»ها بحث مي كند با اين تفاوت كه:
1. عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث مي كند و عمده نظرش درباره روابط انسان با خداست و حال آن كه همه سيستم هاي اخلاقي درباره روابط انسان با انسان هاي ديگر بحث مي کنند و ضرورتي نمي بينند كه درباره روابط انسان با خدا بحث كنند، فقط سيستم هاي اخلاقي مذهبي اين جهت را مورد عنايت و توجه قرار مي دهند.
2. سير و سلوك عرفاني – هم چنان كه از مفهوم اين دو كلمه پيداست - پويا و متحرك است، بر خلاف اخلاق كه ساكن است، يعني در عرفان سخن از نقطه آغاز است و از مقصد و منازل و مراحلي كه به ترتيب سالك بايد طي كند تا به سر منزل نهايي برسد.
از نظر عارف واقعا هم اكنون براي انسان «صراط» وجود دارد و آن صراط را بايد بپيمايد و مرحله به مرحله و منزل به منزل طي نمايد، و رسيدن به منزل بعدي بدون گذر كردن از منزل قبلي ناممكن است. از نظر عارف، روح بشر مانند يك گياه و يا يك كودك است و كمالش در نمو و رشدي است كه طبق نظام مخصوص بايد صورت گيرد ولي در اخلاص صرفا سخن از يك سلسله فضائل است از قبيل راستي، درستي ، عدالت، عفت، احسان، انصاف، ايثار و غيره كه روح بايد به آنها مزين و متحلي گردد. از نظر اخلاق، روح انسان مانند خانه اي است كه بايد با يك سلسله زيورها و زينت ها و نقاشي ها مزين گردد بدون اينكه ترتيبي در كار باشد كه از كجا آغاز شود و به كجا انتها يابد، مثلا از سقف شروع شود يا از ديوارها و از كدام ديوار، از بالاي ديوار يا از پايين.
در عرفان بر عكس، عناصر اخلاقي مطرح مي شود اما به اصطلاح به صورت دياليكتيكي ، يعني متحرك و پويا.
3. عناصر روحي اخلاقي محدود است به معاني و مفاهيمي كه غالبا آنها را مي شناسند، اما عناصر روحي عرفاني بسي وسيعتر و گسترده تر است. در سير و سلوك عرفاني از يك سلسله احوال و واردات قلبي سخن مي رود كه منحصرا به يك «سالك راه» در خلال مجاهدات و طي طريق ها دست مي دهد و مردم ديگر از اين احوال و واردات بي خبرند. (مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 14، ص 548)
آيت الله جوادي آملي درباره تفاوت اخلاق و عرفان مي فرمايد:
«در تمهيد القواعد ابن تركه تفاوت عرفان عملي با اخلاق عملي را در تمايز عرفان نظري از اخلاق نظري ذكر ميكند. هدف عرفان عملي تحقق رهآورد عرفان نظري و هدف اخلاق عملي تحقق رهنمودهاي اخلاق نظري است. در اخلاق نظري بحث پيرامون تهذيب روح و تزكيه قواي ادراكي و تحريكي نفس و مانند آن است و عصاره مسائل آن درباره شئون نفس ميباشد. اثبات اصل نفس و تجرد و قواي آن بر عهده فلسفه است؛ در نتيجه اخلاق عملي نيز كوششي براي پرورش روح مهذب و تربيت نفس زكيه است.
عرفان عملي نيز جهاد و اجتهاد براي شهود وحدت شخصي وجود و شهود نمود بودن جهان امكان بدون بهره از بود حقيقي ميباشد.»
در بررسي رابطه اخلاق و عرفان در مييابيم كه عقل و استدلال روح حاكم و كلي در اخلاق است. انسان اخلاقي همواره از ابزار عقل بهره ميبرد و با كنار هم گذاردن صغرا و كبراها به اين نتيجه ميرسد كه براي رسيدن به سعادت از چه راههايي بايد عبور كرد.
از ديگر تفاوتهاي موجود بين عرفان و اخلاق موضوع اعتدال است. پايه و اساس اخلاق ارسطويي «قانون زرين اعتدال» است. در اين قانون هر فضيلتي دو سو دارد يك جنبه افراط و جنبه ديگر تفريط است كه هر دو رذيله به حساب ميآيند و آنچه نقطه اعتدال و حد وسط باشد فضيلت ميباشد. مانند جبن و تهور كه هر دو رذيلت است و شجاعت به عنوان حد وسط فضيلت به حساب ميآيد.
اما در عرفان بعضا از حد اعتدال خارج ميشوند. براي نمونه يكي از محورهاي چهارگانه طريقت اكبريه منسوب به شيخ اكبر ابن عربي، جوع است. سالك تا نتواند دل از حوائج مادي برهاند و تا گرسنگي نكشد نخواهد توانست در مسير سير و سلوك به جايي برسد.
تفاوت ديگر اين كه ابزار اصلي اخلاق عقل و انديشه است، در صورتي كه اگر چه عارف از عقل و انديشه بهره مي برد، اما كار و بازتاب معارف الهي در دل است و دل محور اصلي است.