خاطره
??((نوشته ایی بسیار زیبا از مرحوم صدیقه(ملیحه) حکمت همسر شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی))??
خانه ی ما پر است از صدای عقاب عباس! در هم شکستن از اینگونه که با من است حکایتی نیست که تعزیتی ست نا گفتنی و تکرار ناشدنی…
از آن دست که برای تو این همیشه همراه خانه به دوشی و در به دری شاید نه پذیرفتنی باشد و نه باور کردنی…
عباسی که آمد تا زخم های مرا مرحمی باشد حال یا خود زخمی شده که مرا بمیراند آرام آرام و در ازلت ودر انزوا که نگذاشتم ونمی گذاریم من وجان هایمان سلما، حسین و محمد….
عباس آنکه اینک سیاه مشق هایش را ورق میزنی یک زن است با غریزه هایی هرچند فرو نشسته وفرو خفته همچنان حضور رقیب وحریف را تا باور نباید باشد ونیست اما رقیب قدر است…پاره آهنی سرد وخشک و بی احساس و ویرانگر….
اینها را برای تقته وتخلیه آرمانی عزیزترینم تو نمی گویم میدانم که هدف وسیله را توجیه میکند…
آرمانت پایدار وقلب دشمنانمان آماج گلوله های آتشینت…
عباس! میدانی که به کودکانمان که هنوز باید کودکی راتجربه کنند چه ها آموخته ام گمان میکنم یک بار دیده باشی شاید فقط یک بار که در خانه بودی…
یادت هست یک شب وقتی غرش هواپیمایی که از پشت بام خانه مان برخواست وکاشانه را لرزاند بچه ها وبه همراهشان من دست زدیم وهورا کشیدیم تا صدای وحشتناک ترس ودلهره از خانه مان دور ودورتر شد…نمیدانم تکرار چندمین بار بود ویک بارش را شاهد بودی…
با این نمایش ساختگی باور کودکانه مان شده که عباس است وعباس ها که میروند تا دل سنگ دشمن را خاکستر کنند اما چنگال عقاب تیزپرواز من عباس در هر پرواز زخمی بر زخم های قلب ناآرامم می افزاید که نوشم باد.
*****************************
?((جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج)و شادی روح پرفتوح شهید عباس بابایی و همسرشان مرحوم خانم حکمت?فاتحه و صلوات?بفرستید))?