خاطره
02 خرداد 1396 توسط ثریا
همه مقدمات عملیات انجام شده بود ، همه معبرهای ما جواب داده بود. نیروها رو مستقر کرده بودیم توی خط ، منتظر بودند تا شب بعد عملیات کنیم. همه کارها روبه راه بود. شب برگشتیم قرارگاه برای استراحت ، آخر شب خوابیدیم. دم سحر بیدار شدم. نور فانوس فضای چادر را روشن کرده بود ، دیدم شهید زین الدین پتو را کنار زده ، به حالت سجده صورتش را گذاشته روی خاک و می گوید:«خدایا من با توکل بر تو هرچه در توانم بود ، هر چه بلد بودم و هر چه امکانات بود آماده کردم ، از این جا به بعد را هم ، یار و پشتیبانمان باش…»