دلنوشته مهدوي
خاک سرزمین غربت
سلام موعودم
شاید بگویی برو بنده ی گناه کار من از تو گریزانم ، ولی اگر تو از من روی گیری به که چشم انتظار باشم . من دلسوخته ی توأم . مولای من مرا بخوان به خاک غربتت ، مرا بخوان به جمکران ، خانه ی حاجات و آرزوها ، آقا جان مرا دعوت کن به وادی عرفات . مرا با خود ببر به خاک تشنه ی کربلا . خاک حسین (ع) . من اشتباه کردم ، من بیهوده عمری را بی تو گذراندم . من ندانسته وارد بازی با دستان شیطان شدم . این دنیا می خواست با زرق و برقش مرا در خود به گور برد ولی آقا تا رویت را نبینم مرا رها نکن . مهدی جان ، بگذار با هر آمدنم به سویت دیوانه ی مهمانی دیگر باشم ، لحظه شمار جمعه هایت باشم ، مرا به جمکرانت دعوت کنی ، مرا به کوچه باغ رحمتت وارد کن اگر چه عمری را با این پاها به بیراهه رفتم . وقتی به دعایت می نشینم ترس دارم که بگویی لیاقت نداری . می خواهم زار زار گریه کنم ، آنقدر گناهانم زیاد است که راه حاجات را برایم طولانی کرده . آقا شرم دارم بگویم چه می خواهم ، فقــــــــــط :
بگذار انتظار تو مرا دلخوش کند فقط بگذار در انتظار آمدنت نفس بکشم.
اللهم العجل الولیک الفرج*
برگرفته از کتاب: درانتظارظهور/مؤلف: هنگامه کوهستانی