$...زیر چتر خدا...$
30 اردیبهشت 1396 توسط ثریا
نه عقابم،نه کبوتر،اما…
چون به جان آیم در غربت خاک…
بال جادویی شعر…
بال رویایی عشق…
می رساند به افلاک مرا…
اوج می گیرم،اوج…
می شوم دور از این مرحله دور…
می روم سوی جهانی که در آن…
همه موسیقی جان است…
و گل افشانی نور…
همه گلبانگ سرور…
تا کجاها برد آن موج ترسناک مرا…
نزده بال و پری بر لب آن بام بلند…
باد مرغان گرفتار قفس…
می کشد باز سوی خاک مرا…
من نمی دانم و همین درد مرا سخت می آزارد،که چرا انسان،این دانا،این پیغمبر در تکاپوهایش چیزی از معجزه آن سوتر ره نبردست به اعجاز محبت،چه دلیلی دارد…؟؟؟
چه دلیلی دارد که هنوز مهربانی را نشناخته است…؟؟؟
من بر آنم که در این دنیا،خوب بودن به خدا سهل ترین کار است و نمی دانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه است…؟؟؟
و همین درد مرا سخت می آزارد…