* سلام بر مهدی فاطمه*

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

شهیده

18 خرداد 1396 توسط ثریا

​

#شهیده طیبه واعظی
زندگینامه شهید طیبه واعظی شهید شاخص بسیج در سال 94
شهید: طیبه واعظی دهنوی
نام پدر: محمدصادق
ولادت: 24 تیر 1337
شهادت: 03 خرداد 1356
محل شهادت:
شکنجه ساواک در زندان اوین تهران
نحوه شهادت:
شکنجه ساواک در زندان اوین تهران
آرامگاه:
بهشت زهرا (س) تهران
طیبه واعظی دهنوی در سال 1337 در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن 7 سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال 1350 طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود

طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد.

به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال 1354 به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در 30 فرودین 1356 پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد.
در سال 1354 به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیرخواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند.
روز سی ام فروردین 56، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد.

طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است.
صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست.
طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند و به خانه آنها می روند. فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.

وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید. طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد 56 زیر شکنجه به شهادت می رسند.

روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از
ی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند.

محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد.

 نظر دهید »

شهیده فرشته باخویشی

02 خرداد 1396 توسط ثریا
شهیده فرشته باخویشی
شهیده فرشته باخویشی

شهید فرشته باخويشی
استان:

کردستان

فرشته در《خشکیت》یکی از روستاهای شهرستان مریوان چشم به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانی را نزد پدر و مادری دانا گذراند، همراه با علم به فراگیری مباحث اسلامی پرداخت، در سنین جوانی با روحانی مجاهد شهید احمد مردوخی ازدواج نمود و زندگی آن ها سراسر معنویت شد.

آنها در روستای《دگاشیخان》زندگی نمودند.مدتی بعد همراه خانواده به شهر مریوان نقل مکان کردند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی به پیشنهاد سپاه، باخانواده به عراق مهاجرت کردند و فعالیت های سیاسی خود را حدود چهار سال در عراق ادامه دادند، اخبار و اطلاعات توسط فرشته به ایران می رسید،تا این که فرشته توسط دشمننان شناسایی می شود و به او خبر می رسد که باید به ایران بازگردین!.

سرانجام سال 1363 در مریوان اقامت گزیدند،شهر بمباران می شد و مردم کم کم روستا را ترک می کردند،فرشته به همراه خانواده به یکی از روستاهای نزدیک سه راه حزب الله به نام《چورننه》نقل مکان کردند.

فرشته و احمد در کنار کار روزمره تصمیم گرفتند به مردم محروم و آواره که توسط بمباران دشمن مصدوم شده بودند کمک های اولیه را انجام دهند، مکانی برای مداو نبود آن ها گروه های ضربت را در خانه ی خود جای دادند و کار مداوا را در منزل انجام می دادند.

احمد نیز در خطبه های نماز جمعه از انقلاب و اسلام می گفت، مردم را از فریبکاری های ضد انقلاب آگاه می کرد و سعی می کرد با افشای چهره ی پلید آن ها جلوی پیوستن بعضی از مردم سست ایمان را به آن ها بگیرند تا مردم به نظام جمهوری اسلامی علاقه مند شوند.

چرا که او می دانست وعده های ضدانقلاب تمام پوچ و بی اساس است و آنها فقط به فکر منافع شخصی خود و دشمن هستند نه مردم کرد و فقط مردم را به خاطر سود خود دعوت به یاری می کنند.

بالاخره همین رفتار آن ها باعث برافروخته شدن و کینه توزیی ضد انقلاب شد.

شب ساعت یازده شخصی درب منزلشان را به صدا در آورد و از آنان در خواست کمک می کرد، فرشته فکر کرد که از اهالی روستاست که کمک می خواهد!

درب را باز کرد و ناگهان با دو نفر مسلح رو به رو شد.پیگیر احمد شدند اما او در خانه نبود!

به درون خانه ریختند و می گفتند: شما سینه های تان را برای جمهوری اسلامی سپر کرده اید و از انقلاب دفاع می کنید،شما خود فروش هستید اما مگر این از خدا بی‌خبران راضی می‌شدند، حتی فرشته را مجبور کردن برایشان غذایی مهیا کند و همچنان منتظر احمد بودند. احمد بعد از مدتی به خانه بازگشت و توسط عوامل ضدانقلاب دستگیر شد، او هم به دنبال همسر راهی شد، به محض خارج شدن از روستا آنها را از هم جدا کردند، از پشت با گلوله به سمت فرشته شلیک کردند و او را در حالی که هفت ماهه باردار بود به شهادت رساندند و سرش را با سنگ از تنش جدا کردند و جواهراتش را به یغما برند. صبح همان روز جسد خونین فرشته توسط مردم روستا پیدا شد و در سه راه حزب‌الله مریوان به خاک سپرده شد.

آن ها حکم اعدامش را از سوی کدخدا به پیراهنش سنجاق کرده بودند، و احمد هم چند ماهی در اسارت ضد انقلاب بود، چهار ماه در روستاها می چرخاندش و می گفتند:این است عاقبت کسی که با جمهوری اسلامی همکاری کند و سرانجام بعد از شکنجه های فراوان او رانیز شهید کردند.

آری عناصر پلید کومله که دم از آزادی می زدند، نتوانستند آزاداندیشی زنی را تحمل کنند،لذا او را ناجوانمردانه به شهادت رساندند.

 1 نظر

شهیده برنجی

02 خرداد 1396 توسط ثریا
شهیده برنجی
شهیده برنجی

شهيد قيمتي برنجي
استان:

فارس

نام: قيمتي

نام خانوادگي: برنجي

نام پدر: رجب

شماره شناسنامه: 233

محل صدور: احمداباد

تاريخ تولد: 02/02/1323

تاريخ شهادت: 57/10/9

شغل: خانه دار

محل شهادت: فارس - كازرون

نحوه شهادت: تاپيروزي انقلاب اسلامي

تاریخ شهر را روایت می کنیم و دریاچه ی پریشان لبخندآبی اش را تابی کرانه ها می گستراند.شکنج طره ی سنبل در دست باد به راه صواب می رود و نرگس زاران کازرون دشت تا دشت چشم می شودو نکهت و بوی خوش بخشش می کند.شمع ها روشن می شوند و پیغام تولّد به پدر می رسد.نخستین روز تولّد «قیمتی» در سال 1323در دفتر زندگی اش ثبت می شود. اوسال های کودکی خود را درفضایی آمیخته با روح دیانت و دینداری،پشت سرمی گذارد و آموزش ها و تجربه های ذیقیمتی را کسب می کند،تا در دوران بزرگسالی از آن بهرمندشود و رستگاری دنیا و عُقبی را نصیب خود کند.

وقتی بر اساس سنّت اسلام،زندگی مشترک خود را آغازمی کند و صاحب فرزند می شود،باعطوفت مادری،به آنان فرایض دینی می آموزد و زمینه را برای انجام دادن آنها فراهم می کند.او به تعالیم عالیّه ی اسلام به ویژه،امر به معروف و نهی از منکر،اهمّیّت فراوان می دهد و همواره آنچه را که خشنودی خدا وخلق در پی دارد با شهامت بادوستان و آشنایان در میان می گذارد.شجاعت و دینداری او سبب می شود، وقتی اوّلین حرکت های انقلابی مردم کازرون، به شهر طراوت می بخشد، نه تنها مبارزه باظلم وستم را از وظایف دینی و میهنی خود قلمداد می کند، بلکه آن را واجب شرعی می شمرد و بر آن پای می فشرد.

او باذرّه ذرّه ی وجود خود، برای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش می کند و در هر جمع و مجمعی دستورات سعادت بخش اسلام را بر زبان می آورد و اهمّیّت تعاون و نوعدوستی راسفارش می کند.زمانی که در مقابل منزل او تنی چند از سربازان رژیم شاه مستقر می شوند، آنان را چون فرزندان خود محترم می شمارد و حتی غذا و آب مورد نیازشان را تأمین می کند و در راه همدلی و همیاری ازهیچ کوششی دریغ نمی ورزد.

خورشید روز نهم دی ماه1357 طلوع می کند و او پس از آنکه غذای روزانه ی خانه را تهیه و آماده می کند،مطابق روزهای دیگر به صفوف پر شکوه راهپیمایان می پیوندد. مأموران فریب خورده ی رژیم که از شور انقلابی مردم مستأصل و درمانده شده بودند، به آنان هجوم می برند،در این میان«قیمتی»در حالی که مقاومت می کند،مورد ضرب و ستم قرار می گیرد.

امّا او از پای نمی نشیند و دقایقی بعد چون مادری مهربان به نوجوانی که مورد تعقیب مأموران قرارمی گیرد یاری می رساند.سپس وقتی مطلّع می شود که یکی از یاران انقلاب،(شهیدعبدالحسین خدیو)،را به شهادت رسانده اند،خشم خدایی اش شعله ور می شود،با انبوهِ جمعیّت همراه می شود و در تشییع جنازه ی شهید شرکت می کند. زمانی که مراسم تشییع آغاز می شود، مأموران رژیم راه را بر مردم سد می کنند. و دیگر بار یکی از تشییع کنندگان را با گلوله نشانه می روند و پیکر او بر زمین نقش میبندد.

شهید قیمتی که ناظرصحنه است و همدلی و نوع دوستی را شعارمی دهد،زخم بر دلش می نشیند،شور و شعورش به هم می آمیزد و بی تابانه به سراغ فرد مجروح شده (شهیدشیخیان) گام برمی دارد.مأموران به گمان آن که او مادر شخص مجروح است گلوله ها را به سویش روانه می کنند،به شهادتش می رسانند و عطر لاله ها،گلزار نرگس کازرون را عطرآگین ترمی کند.

کی رفته ای زدل که تمنّاکنم تورا

کی بوده ای نهفته که پیداکنم تورا

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته ای که هویداکنم تورا

 نظر دهید »

شهیده عصمت محمدی

02 خرداد 1396 توسط ثریا
شهیده عصمت محمدی

شهيد عصمت محمدي بندرريگی
استان:

خوزستان

نام: عصمت

نام خانوادگي: محمدي بندرريگي

نام پدر: عباس

شماره شناسنامه: 42

محل صدور: بوشهر

تاريخ تولد: 18/10/1338

تاريخ شهادت: 02/05/65

شغل: معلم

محل شهادت: خوزستان - آبادان

حادثه منجر به شهادت: تاپيروزي انقلاب اسلامي

زندگینامه عصمت در روز هجدهم دی ماه سال 1338 پا به عرصه هستی نهاد. کودکی اش را در شهر بوشهر گذراند سال ها بعد از اتمام دوره تحصیل به عنوان معلم به تعلیم و تربیت کودکان دیارش مشغول شد. سال ها بعد او در تاریخ 28 مردادماه سال 1357 در سن 19 سالگی در آبادان طی حوادث انقلاب به شهادت رسید.

 نظر دهید »

زندگینامه شهیده سیده زهرا رحیمی

02 خرداد 1396 توسط ثریا
زندگینامه شهیده سیده زهرا رحیمی
زندگینامه شهیده سیده زهرا رحیمی

شهید سیده زهرا رحیمی
استان:

لرستان

نام پدر:سید فخرالدین

شماره شناسنامه:10469

محل تولد:خرم آباد

تاریخ تولد:1348

وضعیت تأهل:مجرد

تحصیلات:سال سوم دبیرستان- تجربی

سید زهرا رحیمی و دو روحانی مبارز شهید سید فخرالدین و شهید حاج سید نورالدین رحیمی بر آسمان ایمان و تقوا درخشیدند و از ذخائر گرانقدر معنوی و حماسی مردم لرستان محسوب شده و همواره بر قلب های مؤمنین یادشان و ذکرشان، از شجاعتها، شهامت ها، رشادتها، مجاهدتها، اخلاص، ایمان و از خودگذشتگی و ایثار و از همه مهمتر شهادتشان زنده و جاوید خواهد ماند، اینان بزرگانی هستند که با الهام از اجدادطاهرین خود ائمه هداء (ع) با تحمل رنجها، مشقتها، حقانیت حق را با قداست والای خویش بر صفحات تاریخ باقلم خون و شهادت تصویر نمودند.

یکی از ویژگی های انقلاب اسلامی ایران نقش حساس شهادت در پیروزی و تداوم آنست و این همان بعدی است که برای منافقان و دنیاپرستان مجهول و آنان با جهان بینی مادی خود را برای همیشه از شناخت واقعیت جهان معنوی آن عاجزند. شهادت میراث ائمه اطهار (ع) و اولیاء خداست که به مسلمانان رسیده است و برای انسان مرحله ای از فوز و کمال وجود دارد که بدون شهادت امکان رسیدن به آن نیست. شهید با دادن جان عزیز خود، در راه احکام خدا در حقیقت خود را در افقی وسیع از جلوه های نامحدود نور حق مشاهده میکند. و خود و دیگران را بدینوسیله از ظلمتها خارج می سازد و این شهود عینی دارای چنان درجه ای از حیات خواهد شد که دیگر مرگ ندارد و در محضر حق از همۀ نعمتها و کمالات بهره مند خواهد شد و ذالک هو الفوز العظیم و رزقنا الله الشهادت فی سبیله.

در خجسته ساعتی و مبارک سحری از ماه خدا در سال 1348، خداوند به پروین و سید فخرالدین دختری عطا کرد، او که گوئی آیه رحمت الهی بر او نازل گشته و انوار عطایش ساطع، خدا را بپاس این نعمت شکر می گذارد ، هیچکس نمی دانست او در سر چه می پروراند کسی نمی دانست او به چه فکر می کند و در آن روزها ، مدتی مدید بود که عشق مادرش و جدش حضرت زهرا سلام الله علیها، در وجودش ریشه دواند تا با آن به حد رسید که بعضی از شبها با دوستان به بیابان ره می سپارد تا بلکه بواسطه اینکه معاصی کمتر در آنجا صورت گرفته دعای آنها مستجاب شود . نام فرزندش را زهرا گذاشت، دوران طفولیت را در محفل گرم مذهبی و روحانی خویش سپری نمود، اوان کودکی و رشد جسمی و فکری او مصادف با دوران پرهیجان شور مبارزات پدر و همۀ مبارزان خدا جوی این مرز و بوم بود، همان زمانی که پدر بزرگوارش را بواسطۀ مجاهدت پی گیر بر علیه ظلم شاهنشاهی از این زندان به آن زندان و از این تبعید به آن تبعیدگاه می بردند و یا با پدر در هجرت تبعید و یا در غم دوری و فراق پدر غمگین و دائم چشم انتظار بود، همین امر در روحیۀ پر شهامت و شجاعت وی اثر می گذاش، زهرا تحصیلات خود را در سال 1353 در مدرسه اروندرود شهرستان خرم آباد آغاز نمود. حسن اخلاق و نیکی کردار و تهذیب نفس در او موجب محبوبیت بیش از حد وی در محیط خانواده و اقوام شده بود، متواضع ، محبوب و خویشتن دار بود. با استعداد سرشار درونی و خدادادی که در وجود خود داشت به سهولت و آسانی در مراحل مختلف تحصیلی خود موفق و در بین دانش آموزان و همکلاسی های خود الگو و نمونه بود، سیده زهرا از هوش و ذوق فوق العاده ای برخوردار و از آن بهره می جست، در کسب معرفت و مطالعه در مفاهیم اسلامی و الهی پیشقدم، جدی و پویا بود، وجود او در منزل با صبر و بردباری که داشت و اخلاص و ایمانی که داشت همواره وسیلۀ آرامش و تسکین دلجوئی دیگران بود. بارها اتفاق می افتاد که از خشمگین شدن نسبت به زهرا خودداری می کرد و همین دید پدر باعث شد که زهرا بهیچ وجه کاری برخلاف او انجام ندهد هرچه می کرد و می گفت همان خواسته پدر بود ، هنگام برگشتن از سفر اولین کسی که پدر به سراغش می رفت زهرا بود ، در تنهایی و در نماز جماعت نیز همراه پدر بود. همیشه به دوستان می گفت بدون دلیل پدر اسم من را زهرا نگذاشته است زهرای رسول الله بعد از 75 روز به دیدار پدر شتافت و من امیداوارم اینگونه باشم. با دید وسیع و گویای خود مسائل را نگریسته و موشکافی می کرد، در تشخیص راه حق بسیار موفق بود و بخوبی دنیای اطراف خود را تحلیل می کرد و براستی او کاملاً متعلم به تعلیمات اسلامی و متخلق به اخلاق قرآنی بود، رشد فکری و معنوی وی رامی توان از روی یادداشتها، مقالات و خاطرات او مشاهده نمود، در مقام عبادت و پرهیزکاری بخوبی دوران زندگی کوتاه خود را سپری نمود و عاقبت همانگونه که خدای خویش بر مزار پدرش استغاثه کرده بود نصیبش شد سرانجام در راه برگشت از دبیرستان( سال سوم علوم تجربی) بر اثر حمله هوائی صدامیان مزدور به خرم آباد به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

گوشه ای از یادداشت های شهید روز پنج شنبه طبق روال همیشه بر سر مزار پدر رفتم و دیداری تازه کردم، البته دلم میخواست که مدت زیادی آنجا بمانم و یا بهتر بگویم دوست دارم منزلگاهم برای همیشه هر چه زودتر بآنجا نزد قبر مطهر پدرم انتقال یابد آنوقت است که میدانم لطف و عنایت پروردگار شامل حالم شده است زیرا همجوار پدر بودن لذت خاصی دارد، پس از مدتی عازم قبور مطهر عمویم و پدر بزرگم و برادرهایم شدم و.. خلاصه بعد از فاتحه بسوی خانه مراجعت نمودم ولی چه رجعتی، رجعتی که دلم با خودم نبود بلکه پیش پدرم بود و هست و خواهد بود. *** ای خدا شب اول قبر بفریادم برس، ای خدا من فقط بتو دلخوش کرده ام و هر کجا که در مانده شده ام تر داشته ام، پس چون فقط بتو دل بسته ام هیچ باکی از کسی غیر از خودت ندارم….

وصیت نامه شهید 24/7/6 و من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا چشمانم را بازگذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه باین راه نرفتم دستانم را بیرون بگذارید تا راحت طلبان و دنیاپرستان ببینند که چیزی را با خود با آن دنیا نمیبرم، مشتانم گره کنید، تا کافران بدانند که جسم بیجانم نیز نخواهد گذاشت حتی لحظه ای آرامش ببینند.

 نظر دهید »
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

* سلام بر مهدی فاطمه*

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آداب اسلامی
  • احادیث
  • احادیث تصویری
  • اخلاق
  • امام خمینی در کلام شهدا
  • بدون موضوع
  • برای کوچولوهای نازنین
  • برگی از نهج البلاغه
  • تفاوت اخلاق و عرفان
  • ثواب روزه داری در هوای گرم
  • ثواب قرائت سوره های قرآن
  • جملات تصویری ناب
  • جملات زیبا
  • حضرت فاطمه زهرا س/ زندگینامه، شعر...
  • حضرت فاطمه زهرا/شعر
  • خاطرات طنز شهدا
  • خاطراتی زیبا و کوتاه از شهدا
  • خاطره
  • داستانک های زیبا
  • دلنوشته
  • رهبر عزیزمان
  • زندگینامه شهدا
  • زیر باران خدا
  • زیر چتر خدا
  • سیر و سلوک
  • شعر
  • شناخت امام زمان عج
  • شهدای زن /زندگینامه، وصیتنامه
  • شهید رضا دهقانیان
  • عاشقانه هایم برای خدا
  • عرفان
  • ماه رمضان /اعمال، فضیلت....
  • مناسبت های روز
  • هشدار برای جوانان
  • وصیتنامه شهدا
  • پیامک های مناسبتی
  • کلام شهدا
  • کورش کبیر افتخار هر ایرانی
  • گام های عاشقی با شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آهنگ

خوش آمدید




  • تبلیغات اینترنتی
  • ساعت



    زیبا

    تصاویر زیباسازی نایت اسکین
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس