خاطره
02 خرداد 1396 توسط ثریا
شهید حسن باقری
کف اتاق توی یکی از خانه های گلی سوسنگرد نشسته بود
سه نفر بهزحمت جا میشدند
هم نقشه پهن بود جلوش
هم گوشی بیسیم روی شانهاش به توپخانه گرا میداد
همروی نقشه کار میکرد
به کناریاش سفارش کرد آب یخ به بسیجیها برساند
به یکی سفارش الوار میداد برای سقف سنگرها
گاهی هم یکتکه نان خالی برمیداشت میخورد