دفن ستاره
10 خرداد 1396 توسط ثریا
درخت زندگی بی شاخ و برگ است
به روی شانه ام تابوت مرگ است
نفس در سینه تنگی می كند باز
دلم مرثیه می خواند در آغاز
به دل جز داغ آن یار جوان نیست
برای راه رفتن هم توان نیست
نمی دانم پس از دفن ستاره
به خانه باز می گردم دوباره؟!
تو ای سلمان، مسلمانی نشان ده!
ابوذر، سخت ایمانی نشان ده!
كمی اندوه مولا را بگیرید
سر تابوت زهرا را بگیرید
چگونه صبر بر من چیره باشد
كه ماهم بین خاك تیره باشد
غمش در دل نهان كردن چه سخت است
گُلی در گِل نهان كردن چه سخت است
مگر آنكه پدر گوید كه هستم
خودش گیرد امانت را ز دستم
دلم خون است كه در مدفن او
لحد باید بچینم بر تن او
من و این دل كه دارد ناشكیبی
علی بی فاطمه یعنی غریبی